به نام خدائی که در این نزدیکی است.....
الهی!
نسیمی دمید،از باغ دوستی،دل را فدا کردیم!
بوئی یافتیم از خزانه دوستی
بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم
آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم.
یک نظر کردی،
در آن نظر بسوختیم و بگداختیم!
بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز
و غرق شده را دریاب که:
می زده را هم بمِی دارو و مرهم بُود .
کریما!
گرفتارآن دردم که تو در مان آنی
بنده ی آن ثناام که تو سزای آنی
من در تو چه دانم؟!تو دانی!
تو آنی که گفتی من آنم،_*آنی.
ملکا!
تو آنی که خود گفتی و چنانک گفتی آنی!
من چه دانستم که این دود آتش داغ است؟!
من پنداشتم که هر جا که آتشی است چراغ است
من چه دانستم که در دوستی کشته را گناهست!و قاضی،خصم را پناهست؟!
من چه دانستم که حیرت به وصال تو طریق است!
*و ترا او بیش جوید که در تو غرق است
خواهندگان از او بر در او بسیارند
و خواهـــــندگان او کم!!!!
گویندگان از درد،بی درد او بسیارند
و صاحــــب درد کم!!!
خداوندا!
نثار دل من امید دیدار تست!
بهار جان من در مرغزار وصال تست!
همگان در فراق میسوزند،
محب در دیدار..............
از نزدیک نشانت میدهندوبرترازآنی.....ودورت میپندارند و نزدیک تر از آنی
گفتم صنما! مگر که جانان منـــــــــــــی!........اکنون که همی نگه کنم جان منـــــــــــی!
بر گرفته از:مناجات نامه خواجه عبد الله انصاری
یاعلی